با رفتن برخی از پدربزرگ و مادربزرگش، این فارغ التحصیل انتاریو به داستان های دیگر سالمندان احترام می گذارد

هنگامی که سوفیا پالما فلوریدو هنگام تحصیل در دانشگاه مک مستر تصمیم می گرفت چه چیزی را برای کمک هزینه تحقیقاتی دنبال کند، می دانست که می خواهد داستان های آمریکای لاتین را در همیلتون برجسته کند.

چیزی که او متوجه نشد این بود که در نهایت در این روند به پدربزرگ و مادربزرگش نیز احترام می گذارد.

مادربزرگ مادری من یک زن کلمبیایی فوق‌العاده با قلبی غرق در سخاوت بود. او تحصیلات رسمی ندیده بود اما حافظه‌ای باورنکردنی داشت و تقریباً همه چیز را در مورد هر کسی که ملاقات می‌کرد به خاطر می‌آورد. من معتقدم این هدیه به او اجازه داد تا همه را در زندگی خود احساس کند. پالما فلوریدو گفت، بسیار خاص تر.

مادربزرگ پدری من در نیوجرسی بزرگ شد و پس از مدرسه شبانه روزی به کشور پدرش هندوراس بازگشت.

پالما فلوریدو در حالی که بسیاری از پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌هایش اکنون رفته‌اند، شروع به مستندسازی داستان‌های افراد مسن کرد و دریافت که این پروژه راهی برای بازپرداخت به سالمندان در جامعه‌اش است.

من دیگر به آن فضای گوش دادن با آنها دسترسی ندارم، بنابراین اگر بتوانم آن فضای گوش دادن را به پدربزرگ و مادربزرگ دیگران بدهم، این کار را انجام خواهم داد.

نوزادی که توسط دو زن، یکی بزرگتر، در آغوش گرفته می شود.
سوفیا پالما فلوریدو، وسط، با مادربزرگ پدری‌اش، ماریا د لاپاز میلا، سمت چپ، که او را «اگوئی» و عمه‌اش، مارتا پالما، سمت راست، در سن پدرو سولا، هندوراس، در سال 1999 نامید. (ارسال شده توسط سوفیا پالما فلوریدو)

پروژه پالما فلوریدو، با نام Calling Home: تاریخ شفاهی مهاجران مسن آمریکای لاتین در همیلتون، داستان پنج سالمند ساکن در شهر را به تصویر کشید و “ریشه در تمایل جامعه برای به اشتراک گذاشتن و انتقال تاریخ شفاهی به نسل های بعدی داشت.”

او پنج ماه را صرف جمع آوری آن، انجام، ترجمه و تجزیه و تحلیل مصاحبه کرد.

او گفت: “این ایده از تعامل من با Asociación Fraternidad Hispana (AFH) ناشی شد.”

«یکی از ابتکاراتی که دارند این است کافه، جایی که آنها در یک مرکز اجتماعی یا یک ورزشگاه با هم ملاقات می کنند و این فقط فضایی است برای بزرگان برای صرف قهوه و به اشتراک گذاشتن داستان.”

نقاطی وجود داشت که این افراد به طور فعال بخش های واقعا دردناک زندگی خود را با من تجربه می کردند، همیشه با میل و تمایل به اشتراک گذاری.– سوفیا پالما فلوریدو

AFH یک سازمان غیرانتفاعی مستقر در همیلتون است که به دنبال حمایت از مهاجران آمریکای لاتین در جامعه است.

پالما فلوریدو گفت هدف از پروژه او این بود که نشان دهد “هر زندگی مستحق تجلیل است.”

“وجود دارد [stories] اینها حماسی تر هستند و مبارزات بیشتری نسبت به دیگران داشتند، اما همچنین مبارزه آرام افرادی که در 20 سالگی برای تحصیل به اینجا آمدند، عاشق شدند و زندگی خود را تا حدودی به راحتی شروع کردند، وجود دارد. [were] او می‌گوید که سعی می‌کنند خود را با دنیایی که برای آنها ساخته نشده است، جا بدهند.

آشنایی با ستونی از جامعه همیلتون در آمریکای لاتین

با پیشرفت پروژه اش، پالما فلوریدو گفت که با سوژه های مصاحبه اش احساساتی شده است.

من با آنها گریه کردم زیرا نقاطی وجود داشت که این افراد به طور فعال بخش های واقعا دردناک زندگی خود را با من تجربه می کردند، همیشه با میل و تمایل به اشتراک گذاری.

او گفت که چند داستان برایش جالب بود، یکی از آنها داستان مردی بود که از شیلی در یک دوره پرفراز و نشیب در تاریخ این کشور آمده بود.

عکسی قدیمی از یک مرد، دو کودک و یک زن که روی دیوار نشسته اند.
ادواردو ناوارو، چپ، همراه با فرزندان و همسرش آنا ماریا در نگهبان خیابان همیلتون در سال 1976. ناوارو پس از کودتای دولتی در سال 1973، شیلی را ترک کرد. (ارسال شده توسط ادواردو ناوارو)

ادواردو ناوارو به همراه همسر و دو فرزندش در سال 1976 وارد کانادا شد. او در شیلی حقوق می خواند که کودتای سپتامبر 1973 اتفاق افتاد.

ناوارو به سی‌بی‌سی همیلتون گفت: «من یک شخصیت عمومی در میان رهبری دانشجویان بودم، بنابراین یک هدف بودم. من در آبان 75 در یک خبرگزاری کار می کردم و آنها به دفتر آمدند، خوشبختانه من آنجا نبودم، بنابراین شروع به حرکت در سراسر کشور کردم.

او ابتدا وارد برلینگتون، آنتی شد، اما مدت کوتاهی پس از آن به همیلتون نقل مکان کرد تا به دنبال فرصت هایی برای یادگیری زبان انگلیسی و شغلی در تولید باشد.

رویای ایجاد یک جامعه بهتر

ناوارو گفت که به عنوان یک مرد مغرور، رها کردن شیلی برای او آسان نیست.

من یک شرکت فعال در توسعه یک شیلی جدید بودم و می‌خواستم وکیل شوم. این در آن زمان به دلیل کودتا و محدودیت‌های دولت نظامی ناامید شد.»

پس از چند سال احساس گناه در مورد مهاجرت، او به شیلی بازگشت.

من در ابتدا احساس می کردم که به کشورم خیانت می کنم، اما زمانی که تلاش کردیم [to go back]متوجه شدم که حق ندارم فرزندان و خانواده‌ام را به خاطر آرمان‌هایم به خطر بیندازم، بنابراین با همسرم تصمیم گرفتیم برگردیم و متعهد شدم.»

ناوارو گفت با وجود اینکه هنوز به عقب برنمی گردد، امیدهایش برای آینده شیلی زنده مانده است.

اکنون، کشور در حال تدوین یک قانون اساسی جدید است. [that process] توجه من را جلب کرده است زیرا این آرزوی من است که در هر چیزی که مربوط به قانون و حقوق مردم است شرکت کنم.»

دو مرد و سه زن با هم برای عکس ایستاده اند.
ادواردو ناوارو و خانواده اش عروسی یکی از اعضای جامعه را در سال 2004 جشن می گیرند. از چپ به راست: فرزندان خوان، ماریتزا و کریستینا، همسر آنا ماریا و ادواردو ناوارو. (ارسال شده توسط ادواردو ناوارو)

ناوارو با انگیزه فرزندانش، سرانجام رویاهای خود را برای ساختن جامعه ای بهتر به همیلتون اعمال کرد.

آنها مرا هل دادند، گفتند بابا، تو نمی‌توانی در کارخانه کار کنی [for the rest of your life]. تو باید بروی و کاری برای خودت انجام دهی، بنابراین من این کار را کردم و به توصیه فرزندانم عمل کردم.»

او به عنوان یک دانشجوی بالغ از دانشگاه مک مستر فارغ التحصیل شد و دارای دیپلم جامعه شناسی و علوم سیاسی است. او همچنین به عنوان کارگر کودک و نوجوان از کالج موهاک فارغ التحصیل شد.

او گفت: “من فکر می کردم که اگر نتوانم به مردم شیلی در شیلی کمک کنم، می توانم به جامعه اسپانیایی تبار یا کسانی که در همیلتون نیازمند هستند کمک کنم.”

وی در طی سالیان در چندین سازمان در شهر داوطلب شده، در تأسیس AFH شرکت کرده و چندین سال ریاست آن را بر عهده داشته است.

او همچنین به ایجاد یک تعاونی مسکن در کوهستان به نام Los Andes of Hamilton کمک کرد، “جایی که من هنوز در آن زندگی می کنم زیرا کودک من است.”

به امید تبدیل داستان ها به “چیزی بزرگتر”

پالما فلوریدو که در هندوراس بزرگ شد، گفت که همیشه یک “هویت دیاسپوریک” داشته است.

“من از یک پدر هندوراسی و یک مادر کلمبیایی به دنیا آمدم… بنابراین همیشه این “جای دیگر” را داشتم که بتوانم آن را خانه بنامم، از قبل در آمریکای لاتین در کودکی تاسیس شده بود، و آن آهنگ تقریباً به حرکت در اینجا ادامه داد.”

خانواده او حدود 10 سال پیش به کانادا نقل مکان کردند تا از “سطح آسیب رسان ناامنی” در هندوراس فرار کنند.

زنی مسن که نوزادی را در آغوش گرفته و با سگی بازی می کند.
سوفیا پالما فلوریدو و مادربزرگ مادری‌اش، هیلدا لوزانو، که در سال 1999 در بوگوتا، کلمبیا، او را «ابولیتا هیلدا» نامید. (ارسال شده توسط سوفیا پالما فلوریدو)

او گفت که پالما فلوریدو بیشتر از طریق خانواده‌اش، اما همچنین از طریق جوامع آمریکای لاتین که در همیلتون و ونکوور، جایی که در آنجا بزرگ شد، پیدا کرده است، با میراث خود ارتباط برقرار کرده است.

او که اکنون از مک مستر فارغ التحصیل شده است، به عنوان کارگر اسکان پناهندگان و تازه واردان در YMCA همیلتون کار می کند و امیدوار است که در نهایت پروژه خود را به یک کتاب تبدیل کند.

او گفت: «من احساس می‌کنم که این بیشتر یک دایره‌المعارف است تا کتابی که فقط داستان مهاجرت به همیلتون از آمریکای لاتین را در بر می‌گیرد… دوست دارم آن را چیزی بزرگ‌تر از آن چیزی که بتوانم با پروژه‌هایم انجام دهم، بسازم.

پالما فلوریدو گفت که امیدوار است به ویژه جوانان پروژه او را به عنوان مدرکی ببینند که “هر داستانی ارزش شنیدن دارد.”

“داستان‌های زندگی ناگهان در سن خاصی ارزش پیدا نمی‌کنند. هر لحظه از زندگی یک فرد شایسته قدردانی و تکریم است… در این فضاهای اشتراک‌گذاری است که ما عمیق‌تر با خود و یکدیگر ارتباط برقرار می‌کنیم.”